Web Analytics Made Easy - Statcounter

به‌رغم وفورِ کتاب‌های ناداستان شناخته‌شده درباره فیزیک، آثار داستانی‌ِ نماینده این حوزه نادرند؛ چه رسد به اینکه بخواهد تحسین جهانی را هم به دنبال داشته باشد. کتاب «آن‌گاه که از فهم جهان درمی‌مانیم» نوشته بنجامین لاباتوت یکی از این تک‌خال‌های ادبی است. کتابی که محل تلاقی رمان ناداستانی، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه و جُنگی از جستارهاست؛ بُرشی از زندگی خصوصی دانشمندانی، چون فریتز هابر، کارل شوارتزشیلد، اروین شرودینگر و وارنر هایزنبرگ برای غور در پتانسیل ویرانگر علم و واکاوی معنای زندگی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش اعتماد، کتاب، شوری بین‌المللی برانگیخته و در فهرست نامزد‌های Booker Prize و National Book Award for Translated Literature قرار گرفته و در بسیاری از فهرست‌های «بهترین کتاب‌ها» درخشیده است. نشریه Physics Today اخیرا با نویسنده شیلیایی کتاب گفتگو کرده که در آن از علاقه‌مندی بنجامین به فیزیک، ساختار غیرعادی کتاب و واکنشش به شهرت آن حرف می‌زنند.

کمی از سابقه نویسندگی‌ات به ما بگو. چطور به فیزیک به عنوان موضوعی برای کتابت رسیدی؟

این کتاب سوم من است. کتاب اولم مجموعه داستان‌های کوتاه بود. دومین کتابم کمی فضای عجیب‌تری داشت و اساسا بر مساله تهی‌گاه تمرکز کردم. من از قبل دلبسته فیزیک بودم، اما در آن مقطع شیفته‌اش شدم. اگر به مساله تهیگی [بی‌قراری و بی‌ثباتی تمام هستی]علاقه‌مند باشید، مکان‌های زیادی برای سرک کشیدن نخواهید داشت. می‌توانید راجع به بودیسم یا فیزیک مطالعه کنید و شاید کمی فلسفه بخوانید. عجالتا ساحت فلسفه برای من به‌غایت خسته‌کننده است.

من عاشق این شیوه مواجهه فیزیک با سوالات بنیادین هستم؛ اینکه از خودش سوالات ویژه می‌پرسد و اغلب اوقات پاسخ‌هایش، پاسخ‌هایی غیرانتزاعی است. همان‌طور که گفتم همیشه شیفته سوالات بنیادین بوده‌ام و به نظر من علم، تنها ساحت آگاهی بشر است که کماکان آن‌دست سوالات را مطرح می‌کند. فکر می‌کنم فلسفه در پاسخ به سوالاتی از آن دست ناامیدتان کند. ادبیات به آن‌دست سوالات پاسخ نمی‌دهد. از آن لذت می‌برد، با آن‌ها نقاشی می‌کند، آن‌ها را به دست می‌گیرد و سوارش می‌شود. این کاری است که من می‌کنم.

آیا تا به حال در کلاس‌های فیزیک شرکت کرده‌ای؟

نه. من روزنامه‌نگاری خوانده‌ام. من حتی یک فیزیکدان آماتور هم محسوب نمی‌شوم. صرفا شیفته‌اش هستم. در واقع همان‌قدر از فیزیک سر در می‌آورم که شما ریاضیات می‌فهمید.

چه چیز تو را به زندگی خصوصی فیزیکدانانی که در کتاب «آن‌گاه که از فهم جهان درمی‌مانیم» درباره‌شان می‌خوانیم جذب کرد؟

من فکر می‌کنم باید عنوانِ قلبِ این کتاب را بگذاریم «ناشناختگی». من فیزیک، شیمی و تاریخ را در زمره آن دست از تجربیات‌مان به کار می‌گیرم که از درک‌شان عاجزیم. اگر در بعضی از انگاشته‌های محتومِ محوری فیزیک تعمق کنید، درمی‌یابید که آنها، هر آنچه را ما بدیهی می‌پنداریم به چالش می‌کشند. فیزیکدانان آن‌ها را چیز‌های عادی درنظر می‌گیرند، چون بهشان عادت دارند. من شیفته ساحات تاریک‌تر علم هستم. در واقع به دنبال ایده‌هایی می‌گردم که درون فرد جوانه می‌زند. قسمت جذاب ماجرا برایم وقتی است که آن ایده، ذهن و تمام زندگی‌شان را تسخیر می‌کند. هر آن کس که عاشق علم باشد -یا هر کسی که اصلا عاشق هر چیزی باشد- می‌داند که وقتی چیزی خوره ذهن‌تان می‌شود، نمی‌توانید آن را از آنچه هستید سوا کنید. این همان جایی است که برای من خاستگاه جذاب‌ترین چیزهاست.

پس کارت را در وهله اول با ایده‌ها آغاز کردی و بعد به کاوش دانشمندان پرداختی.

بله. اگر در هیات یک فرد معمولی به سراغ فیزیک بروید و با چیزی نظیر تابع موج مواجه شوید، نمی‌توانید آن را با هیچ چیز دیگری تعریف کنید، می‌توانید؟ باید با علمِ بر اصطلاحات خاص خودش درباره‌اش صحبت کنید. ۱۰۰ سال از طرح این قضیه گذشته و من باور دارم که هنوز درک درستی نداریم از اینکه واقعا تابع موج چیست. این جالب نیست؟ این علم واقعا علمی غیرانتزاعی است. از ریاضی نشأت می‌گیرد. افکار آشفته در آن جایی ندارد و ما کماکان نیازمندیم که از قسمی زبانِ خودارجاع استفاده کنیم؛ زبانی که به وقت صحبت راجع به خدا آن را به کار می‌بریم. شما نمی‌توانید تابع موج را در چارچوب چیزی دیگر تعریف کنید و همین رمز و راز مهم، تصورات من را برمی‌انگیزد.

حالا ما راجع به تابع موج چه می‌دانیم؟ چیز خاصی نمی‌دانیم. این را می‌دانیم که ظاهرا شرودینگر در شهرک اروزا در سوییس همراه با معشوقه‌اش بود که این ایده در ذهنش جرقه زد. البته اسم معشوقه‌اش را هم نمی‌دانیم و بعد می‌فهمیم که شرودینگر نتوانست آنچه را که کشف کرد، قبول کند. با خود می‌اندیشید که پنداری به فیزیک کلاسیک عقب‌گرد کرده است، اما به واقع معمایی را کشف کرد که راه‌حلی برایش متصور نمی‌شود. این‌گونه بود که من به [ایده]داستان‌ها رسیدم. برای من، آن تباین‌ها به نوعی قلمرویی بارور برای داستان تلقی می‌شود؛ چه کسی [جز آن]می‌تواند تو را به این مسیر فرا بخواند؟!

در پایان، نام چند مقاله و کتاب را ذکر کرده‌ای که وقت نوشتن کتاب، خوانده بودی. چه جور تحقیقاتی برای این کتاب انجام دادی؟

ببینید، تحقیق من واقعا تحقیق خاصی بود. عجالتا به دنبال یافتن یک جور حقیقتِ محرز نبودم. من دنبال جزییاتی بودم تا مشخص کند کسی که داشت این تحقیقات را انجام می‌داد که بود؟ می‌خواستم بدانم شوارتزشیلد وقتی بچه بود از چه چیز خوشش می‌آمد. شما مجبورید بابت دانستن این مساله اعلان‌های فوت بخوانید؛ باید نامه‌های زیادی مطالعه کنید و انبوهِ مقالات علمی را از نظر بگذرانید. من اصلا دنبال معادلات یا وجه علمی ماجرا نبودم: دنبال یکی، دو خط بودم که فلانی مثلا در آغاز یا پایان مقاله‌اش آورده باشد. دانشمندان اغلب ساحتِ علم را وامی‌گذارند و بعد می‌گویند: «داشتم در این معبر راه می‌رفتم، بعد این مارمولک کوچک را دیدم...» این جزییات باعث می‌شود همه چیز زنده و واقعی به نظر برسد. شما به دنبال مفاهیم تیره‌تر و عجیب‌تر می‌گردید؛ به دنبال فضا‌های کوچکی که ارواح و اشباح از میان آن به دل علم پیشروی کند. من کتاب را از آغاز در فرم ناداستان نوشتم و بعد نگاهی به آن انداختم و با خودم گفتم: خب، این کافی نیست، چون ادبیات مستلزمِ معناست و آن هم خواهانِ تخیل.»

از منابع موثق استفاده می‌کنم، اما چیز‌هایی را هم به کار می‌گیرم که می‌دانم حقیقی نیستند. گاهی اوقات داستان یا صرفا یک دروغ واقعی چیزی را طوری روشن می‌سازد که می‌گذارد به دل آن راه بیابی. خودِ این یک آزادی بزرگ تلقی می‌شود، چراکه اگر صرفا پایبند حقایق باشی [درمی‌یابی که]سطوحی از تجربیات انسانی وجود دارد که قرار نیست آن‌ها را لمس کنی؛ چراکه زندگی ما، یک زندگی درهم‌آمیخته است. به این فکر کن که چند وجه از زندگی روزمره‌ات را داستان و ناواقعیات و تخیلات می‌سازد! درخصوص فصلی که مربوط به شرودینگر بود، ایده کلِ ماجرا با یک تصویر ساده آغاز شد که مطمئنم جعلی است: تصویری که معشوقه شرودینگر گوشواره مرواریدش را به او قرض می‌دهد و او آن‌ها را داخل گوشش می‌گذارد تا بتواند با تمرکز به کارش بپردازد.

با خود فکر کردم که عجب تصویر زیبایی می‌شود. در مورد هایزنبرگ، داستان تا حد زیادی همین‌طور بود. دو نکته وجود داشت که داستانش را برایم دلفریب ساخت؛ یکی همین بود که چطور خودش را محسوسات و مشهودات مقید کرد که البته احمقانه و عبث می‌نمود. دومی هم قضیه همان شبِ وحی در جزیره هلگولند آلمان بود که راجع به آن نوشت. پس از آن بخش زیادی از متن به اتفاقاتِ مربوط به مکانیک کوانتوم می‌پردازد. شما چطور به دل آن شب می‌زنید؟ اینجاست که داستان به کارتان می‌آید. برای من، خودِ داستان تلسکوپِ خودش است؛ یک مکانیزم انسانی که با آن واقعیت را از طریق تخیل برمی‌انگیزاند.

دیدم کتابت را به عنوان یک رمانِ ناداستان یا تلفیقی از حقیقت و داستان می‌شناسند. توضیح خودت راجع به آن چیست؟

هرگز چنین کاری نمی‌کنم. هرگز از خودم نمی‌پرسم که این چه کاری است دارم می‌کنم. می‌گذارم داستان‌ها خودشان شکل و شمایل بیابند. به آن دسته‌بندی‌ها هم اصلا اهمیتی نمی‌دهم. فکر می‌کنم کتاب در کلیت خود می‌کوشد تا به آن بپردازد. چطور درباره چیز‌هایی صحبت می‌کنی که زبان درستی برای صحبت کردن راجع به آن‌ها نداری؟ کتاب متاثر از ایده‌هایی است که می‌کوشد آن‌ها را بازنمایاند. موضوع سرراستی نیست.

خیلی رک باید بگویم که این یک کار داستانی است. من مواد اولیه را از ناداستان گرفتم. ناداستان را به این خاطر ترجیح می‌دهم که جالب‌ترین ژانر برای اکتشاف است. اگر چیزی را ترکیب می‌کنم، می‌بایست جلوه دراماتیکی برایش داشته باشم تا سرگرم‌کننده از آب درآید و بعد نگاهش کنم و بگویم: «خب، این کافی نیست، چراکه ادبیات مستلزم معناست و آن هم خواهانِ تخیل.» کار ادبیات [داستانی]خلق مفهوم و ساختن داستان است. آن زمان که داستانی می‌سازید، تخیل درصدد ظهور است. تو بایدراغب باشی تا از مواد خامت سوء‌استفاده کنی و آن را از شکل طبیعی دربیاوری؛ چراکه قرار است به حقیقتی برسی که به غایت منحصر به داستان است؛ به عبارتی هم‌خونِ امرِ رازناک، فهم‌ناپذیر و تاریک است؛ مهمیزِ ناخودآگاهِ ماست و فکر می‌کنم این یکی از چیز‌هایی است که گیرایی کتاب را بالا می‌برد. من می‌کوشم تا همان‌قدر که علم را مدنظر قرار می‌دهم دقیق باشم، از طرفی برای کسانی می‌نویسم که [مثلا]هرگز چیزی درباره واژه «تکانه» نشنیده‌اند. وقتی پای فیزیک به میان می‌آید، خوانندگان من نادانند. تو بایست این را درک کنی که [به حقیقت]خیانت‌خواهی کرد، اما در عملِ خیانت، چیز متفاوتی حادث می‌شود.

عنوان کردی که نخستین طرحی که داشتی، کاملا ناداستان بود. در واقع هرچه در کتاب جلوتر می‌رویم، شکل داستانی بیشتری می‌یابد. آیا این برنامه‌ریزی شده بود؟

این کاملا از روی نقشه بود. من طرح داستان را ریختم و بعد به این فکر کردم که داستان واقعا درباره چه باید باشد؟ چه مفاهیم دیگری در آن پنهان است؟ داستان صرفا راجع به علم نیست. در قضیه شوارتزشیلد، انگار دارید ناداستان می‌خوانید، اما کاملا یک داستان است. خب، می‌دانید که شوارتزشیلد نخستین راه‌حل درستِ معادلات میدان نسبیتِ عامِ اینشتین را یافت در شرایطی که در ارتش آلمان و جنگ جهانی اول به سر می‌برد. او مُرد بی‌آنکه بداند چه چیزی را کشف کرده! هیچ‌گاه از راز سیاه‌چاله‌ها سردرنیاورد. تنها کاری که توانست بکند این بود که نامه‌ای با یک راه‌حل برای ما به‌جا گذاشت و بعد مُرد. تا اینجای کار نمی‌توانست یک قصه خوب از آب درآید. آنچه من مجذوبش هستم، اتفاقی است که برای ذهن می‌افتد. درست وقتی که در مقابل این تهیگاه‌ها سر برمی‌آورد. بر یک انسان چه می‌گذرد و چطور ممکن است که رموزِ تجربه بشری در کار باشد که نه علم بتواند به ساحت آن ورود کند و نه تاریخ؟! تو نمی‌توانی خودت را در ذهن فردی، چون شوارتزشیلد بگذاری، کسی که جسمش پوشیده از تاول و در طول دوران جنگ درگیر فیزیک بود. تو تنها می‌توانی تصور کنی اولین‌بار با دیدن چیزی چه حسی دارد.

این چیزی است که من به‌زعم تجربه شخصی‌ام می‌گویم: اگر اکنون با چیز جدیدی مواجه شوی، برای خودت قابل‌فهم نخواهد بود و قادر نخواهی بود درباره آن با بقیه حرف بزنی، چراکه مردم تنها آن چیزی را می‌دانند که کمافی‌السابق می‌دانسته‌اند. بنابراین هر زمان چنین اتفاقی بیفتد، آن لحظه، لحظه سردرگمی مطلق است. جنبه‌های زیادی از زندگی ما هست که نمی‌توانیم به سادگی به زبان بیاوریم یا با دیگران ارتباط برقرار کنیم و این لحظات، مهم‌ترینِ لحظاتند. این‌ها لحظاتی هستند که تو را متحول می‌کنند. لحظاتی که تو ارزش زیادی برای‌شان قائلی. از این رو کاری از دستم برنمی‌آید جز اینکه چیز‌هایی از این دست را با هم تلفیق کنم، اما این‌ها چیز‌هایی نیست که قبلا به ذهنم رسیده باشد. اگر این چیز‌ها را از قبل ترسیم کنی، به مقصودت نمی‌رسی. می‌بایست گام‌های تصادفی برداری، خصوصا وقتی می‌خواهی به چیزی برسی که قابلیت درست بودن یا واقعی بودن یا تازه یا هیجان‌انگیز بودن دارد.

برای آن دسته از خوانندگانی که سابقه آشنایی با فیزیک دارند و کتابت را به دست می‌گیرند، چه نصیحتی داری؟

من دو چیز به آن‌ها می‌گویم: نخست اینکه بدانند، دارند یک کار داستانی می‌خوانند، چون عجالتا این داستان است. باید بگذاری کتاب کار خودش را بکند و [تو را]پیش ببرد. اگر تو یک فیزیکدان هستی، قرار است کار سخت‌تر شود. دومین نکته، تعمق در غرابتِ ایده‌های روزمره در فیزیک است؛ مثلا مساله برگشت‌پذیر بودن زمان، مساله فضا‌زمان، تابع موج، همه این ایده‌هایی هستند که فیزیکدانان درباره آن حرف می‌زنند. به همین خاطر است که من چهره‌هایی مانند نیلز بور یا هایزنبرگ را انتخاب می‌کنم؛ چون آن‌ها هوشیار و آگاهند به اینکه تمام این مقوله‌ها چقدر عجیب‌غریب هستند. می‌توانی حرفی نزنی و به محاسبه بپردازی، اما زمانی که داری محاسباتت را انجام می‌دهی، مغزت قرار است به تو بگوید که این معقول نیست! این به نظرم حیرت آورترین مقوله است. این کتاب می‌کوشد تا به ذهن مردمی که تاکنون در معرض چنین ایده‌هایی نبوده‌اند، این را متبادر کند که [می‌توانند]آشنایی و در عین حال شگفتی حاصل از کارکرد این چیز‌ها را -چنان‌که هست- به خاطر آورند؛ چراکه ما حقایق مهمی از این دست را از خاطر می‌بریم. کلاه فیزیکت را از سر بردار و کلاه ادبیات را بر سر بگذار؛ چراکه این اصل ماجراست.

منبع: Physics Today

منبع: فرارو

کلیدواژه: فکر می کنم ایده هایی داستان ها تابع موج چیز هایی برای من ایده ها آن دست چیز ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۶۹۳۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شعر فارسی فلسطین به دست عرب زبانان نمی‌رسد

امیر حسین هدایتی شاعر و پژوهشگر شعر مقاومت در گفت و گو با خبرنگار مهر در خصوص تعریف شعر مقاومت گفت: تعریف اساسی شعر مقاومت، در واقع توضیح و تبیین شرایط مقاومت در مقابل فشارداخلی و خارجی در یک ملت است. ملتی که تحت فشار یک استبداد داخلی یا تحت فشار یک استعمارخارجی باشد، پدیده مقاومت ادبی از طرف روشنفکران، ادیبان و شاعران شکل می‌گیرد. مثل شعر مشروطه که در واقع و به نحوی یک نوع شعر مقاومت در مقابل استعمار خارجی و دیکتاتوری داخلی بود. ولی بعد از انقلاب اسلامی شعر مقاومت تعریف دیگری پیدا کرد. البته جدا از شعر انقلاب اسلامی که در واقع خودش یک تعریف خاصی از شعر مقاومت دارد، با شروع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس یک پدیده دیگری در ادبیات ما با عنوان شعر پایداری به وجود آمد.

وی افزود: اساسا در ادبیات جهان شعر مقاومت تعریف دیگری دارد. مثلا شعرفدریکو لورکا در اسپانیا بر علیه استبداد داخلی و حکومت فرانکو یک شعر مقاومت محسوب می‌شود. محمود درویش هم در فلسطین به عنوان شاعر مقاومت مطرح است . او هم در اشعارش علیه اشغال‌گری و ستمی که بر مردم فلسطین رفته، صحبت می‌کند. مقاومت برای معیارها و مصداق‌های متفاوتی مبارزه می‌کند اما معمولا در اطراف چنین پدیده‌هایی شعر مقاومت شکل می‌گیرد. شعر مقاومت در هفتاد سال گذشته در حوزه و مساله‌ فلسطین جایگاه خاصی دارد. شاعران مقاومت در فلسطین و به خصوص در میان جامعه عرب شهرت زیادی دارند. شاعرانی مثل معین بسیسو، محمود درویش و بدر شاکر السیاب از شاعران پایداری عرب در عراق و در مقابل دیکتاتوری حزب بعث که شهرت بسیاری دارند.

هدایتی در ادامه گفت: فلسطین در کشور ما به عنوان یک ارزش شناخته می شود نه فقط به عنوان شعر مقاومت. پس در بین شاعران ما، مساله فلسطین همچون قیام عاشورا که آن هم در راستای شعر پایداری محسوب می‌شود، به عنوان یکی از ارزش‌های انقلاب اسلامی مطرح است و هر بار که مساله فلسطین جان تازه‌ای می‌گیرد یا انتفاضه‌ جدیدی شکل می‌گیرد، شعر فلسطین و مقاومت نیز در کشور ما هیجان می‌گیرد بین شاعران ما، مساله فلسطین همچون قیام عاشورا که آن هم در راستای شعر پایداری محسوب می‌شود، به عنوان یکی از ارزش‌های انقلاب اسلامی مطرح است و هر بار که مساله فلسطین جان تازه‌ای می‌گیرد یا انتفاضه‌ جدیدی شکل می‌گیرد، شعر فلسطین و مقاومت نیز در کشور ما هیجان می‌گیرد. با توجه به اهمین موضوع فلسطین همایش‌های بسیاری در این حوزه شکل گرفته و شاعران بسیار زیادی در این حوزه مطرح شده اند.

این پژوهشگر شعر مقاومت با اشاره به طوفان الاقصی ادامه داد: درسالی که گذشت، با اتفاقاتی که در فلسطین بعد از طوفان الاقصی افتاد، یک موج بسیار عجیبی در شعر فلسطین شکل گرفت. یکی به انگیزه مقاومت و یکی هم به دلیل شرح مظلومیتی که در غزه وجود داشت. کشتار بی رحمانه‌ای که توسط صهیونیست‌ها شکل گرفت، وجدان‌هایی را به درد آورد که طبیعتا شاعران هم از این قاعده مستثنی نبودند و حتی شاعرانی که پیش از طوفان الاقصی دغدغه‌ شعر مقاومت را نداشتند، وارد این عرصه شدند و یک موج بسیار گسترده‌ای درباره شعر فلسطین به نمایش گذاشته شد.

هدایتی به بیانات مقام معظم رهبری در خصوص ترجمه اشعار ایرانی به عربی اشاره کرد و گفت: با توجه به گستردگی رسانه در سال‌های اخیر، موج ادبی با موج رسانه‌ای همراه شده است و طبیعتا یک انقلابی در شعر مقاومت فلسطین و در شعر فارسی درباره فلسطین شکل گرفته است. تا آنجایی که اطلاع داریم در شعر عرب و ادبیات عرب هم، استقبال گسترده‌ای به سمت شعر مقاومت به وجود آمد که مقام معظم رهبری هم بر ترجمه‌ آن آثار توصیه کردند. اما مبنای بحث ایشان این بود که شعر مقاومت ما هم باید به زبان‌های دیگر ترجمه شود و این همه شعر که درباره فلسطین نوشته شده، متاسفانه به دست عرب زبانان و حتی مردم فلسطین نمی‌رسد.

وی افزود:عرب زبانان نمی توانند با زبان فارسی ارتباط بگیرند و ترجمه جدی هم از این شعرها وجود ندارد. در گذشته روزنامه‌هایی مثل الوفاق شعرهایی که در ادبیات شاخص بود، ترجمه می‌کردند و در آن روزنامه‌ها منتشر می‌شد که آن هم متاسفانه دنبال نمی‌شود و از شعر فارسی که جدی‌ترین شعر را درباره فلسطین در چهل سال گذشته یا حتی قبل از آن دارد، به دست عرب‌زبانان نمی‌رسد. ناگفته نماند که غنای شعر فارسی در جاهایی از خود ادبیات عرب بالاتر، برجسته‌تر و از درون‌مایه‌های گسترده‌تری برخوردار است. شعرهایی با درون مایه‌هایی از خشم، اندوه، مقاومت است و همچنین امید به پیروزی و مسلم دانسته شدن شکست رژیم صهیونیستی در ادبیات ما بسیار چشمگیر است و شاید بسیاری از شاعران عرب را به آزاد شدن سرزمین فلسطین و قدس شریف امیدوار کرده است.

رزمندگان عرب باور کردند که می شود در مقابل ظلم صهیون ایستاد. در حالی که قبلا تنها هدفشان این بود که با کشته شدنشان نشان دهند که به آن‌ها ظلم شده و انتفاضه فقط این بود که مثلا چند سنگ پرتاب شود و به مردم دنیا بگویند که ما هستیمهدایتی در ادامه سخنان خود گفت: اگر زبان فارسی بتواند خودش را به دست عرب‌زبانان شعر مقاومت و دوست‌داران شعر مقاومت برساند، متوجه خواهند شد که چهل سال است که این امید و تلاش در شعر مقاومت و ادبیات فارسی ایران وجود دارد. انگیزه‌های پیروزی رزمندگان ما در جبهه‌ مقاومت با شاعران مقاومت تقویت می‌شود و رزمندگان عرب باور کردند که می شود در مقابل ظلم صهیون ایستاد. در حالی که قبلا تنها هدفشان این بود که با کشته شدنشان نشان دهند که به آن‌ها ظلم شده و انتفاضه فقط این بود که مثلا چند سنگ پرتاب شود و به مردم دنیا بگویند که ما هستیم و کشور ما اشغال شده است، بدون اینکه امیدی داشته باشند و این قدرت شعر است. سروده‌های ارزشمندی سروده شد و ترانه های مقاومت زبانزد عام و خاص شد. در مقابل این پیروزی یک شکست هم وجود دارد و آن این است که مسؤولین فرهنگی در عرصه رسانه و کتاب و ترجمه برای رساندن این شعرها به دست مردم فلسطین کاری انجام نداده‌اند.

این شاعر حوزه مقاومت در پایان درباره اهمیت و رشد آثار شعر مقاومت گفت: سمینار و همایش هایی تحت عنوان شعر به زبان فارسی به اندازه کافی برگزار شده و اشعار به اندازه کافی شنیده شده‌اند. آنچه اهمیت دارد این است که سمینارها به صورت بین‌ المللی برگزار شود ‌تا به گوش حق‌طلبان برسد و از همین‌جا اهمیت پیوند شعر با رسانه نیز دیده می‌شود. طبیعتا چون کمیت اشعار بالا رفته نمی‌توانیم بگوییم کیفیت بالاتری هم دارند . اما با توجه به تعداد اشعار باید از بین آن‌ها گزیده‌ای انتخاب شوند که شاعران برجسته و اشعار برجسته شناخته شوند، ضمن اینکه کمیت زیاد اشعار خودش ارزشمند و محرک مقاومت است.

کد خبر 6093757 الناز رحمت نژاد

دیگر خبرها

  • داستانک‌هایی برای فلسفه‌ورزی کودکانه
  • انعکاس مظلومیت کودکان غزه در ادبیات مقاومت
  • غلامحسین امیرخانی به پرسش‌هایتان درباره نستعلیق پاسخ می‌دهد
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • شعر فارسی فلسطین به دست عرب زبانان نمی‌رسد
  • غلامحسین امیرخانی به پرسش‌های خوشنویسی پاسخ می‌دهد
  • کارگاه‌های آموزشی شعر و داستان کودک و نوجوان در همدان
  • پل آستر درگذشت
  • برگزاری کارگاه‌های آموزشی شعر و داستان کودک و نوجوان در همدان
  • چگونه نوجوانان امروز را به خواندن کتاب‌های ایرانی علاقه‌مند کنیم؟/ ادبیات نوجوان در سایه غلبه ترجمه